منو سفر
 
زن ایرونی
زن ایرونی

مسافرت که بودم شوهرم دم به دقه زنگ میزد

اگر که یاعت دو و سه بودو میخواستم برای ناهر برمک بیرون میگفت آره ..کدوم رستوران الان بازه؟

فکر میکرد همه ی شهر ها مثل شهر خودشون، شهر ارواحه

چند بارم گفت : من که میدونم چرا اونجایی

کلافم کرده بود منم بی خیال شدمبیشتر جواب تلفاناشو نمیدادم که اعثابمو بهم نریزه

جالبیش اینه که هر وق خودش واب نمیداد مشکلی نبود اما من که جواب نمیدادم حتما داشتم یه کاری میکردم

حوصله ی تعریف این قسمتارو ندارم چون واقعا عصبیم میکنه

فقط اینو میگم:

برای بلیط برگشت رفتم

میخواستم دو هفته به مدرسه ها برگردم که خرید مدرسه ی پسرمو بکنم

اما بلیط نبود و فقط برای 30 ام داشت

به شوهرم گفتم

گفت با اتوبوس بیا

گفتم نمیتونم

با این دیسک شدید نمیتونم

گفتم بده با هواپیما بیام خودت که همیشه با هواپیما میری سفر

نداد

منم حالم خیلی بد بود اون روز

رفتم درمانگاه دکتر برام سرم نوشت

شوهرم هم اس ام اس داد که طلاقتو میدم

معلومه چرا اونجایی

بهش گفتم من زیر سرمم تو هم هر چی میخوای بگو

از یه طرف زنگ میزنه به مادرم که دخترتو بیرون کن

مامانم هم زنگ زد به من : پدر سگ..ج..ن...ده گ..و..ه خوردی که زیر سرمی امروز گمشو از خونم بیرون

زنگ زدم به داداشم  و کلی گریه کردم

گفت ولش کن اون همین طوریه

از خونه مامانم رفتم

به شوهرم هم گفتم اگه برگشتم درسته

فقط میام وسایلامو بر میدارم و میرم

دیگه جواب تلفناشو ندادم

خلاصه اومد مشهد با دسته گل دنبالم

با خواهرم هماهنگ بود

خودش با هواپیما برگشتو من موندم با قطار برگردم

بعدش که رفت خونه اس ام اس داد حالم بده میرم دکتر

باز نصفه شب اس ام اس داد نمیگی دکتر چی گفت؟

گفتم مسموم شده بودی؟

گفت نه

گفت: سرطان پروستات دارم

خیلی داغون شدم

خیلی

تا صب خوابم نبردو هی گریه میکردم

پسرم میگفت: مامان گریه نکن...هیچی نیس...خوب میشه..من که نمیدونم چیه...اما میدونم خوب بمیشه

صب بیدار شدم رفتم برا بلیط ببینم کنسلی گیرم میاد

تا ظهر صبر کردم نبود

فقط به دوستام زنگ میزدم و گریه میکردم

تا بالاخره شوهرم تونست برام بلیط بگیره و من دو روز بعدش رفتم خونه

شب اول که بهم گفت: یه سوال بپرسم؟

گفتم بپرس

گفت بهم خیانت کردی؟

انگار یه آب جوش ریختن رو سرم

گفتم اگه بکنم چی کار میکنی؟

گفت زنمی هر کاری ممکنه بکنم

گفتم نه..اون موقع باید فک کنی چیکار کردی که من خیانت کردم

حیف حیف که مریضی و مجبورم کنارت باشم وگرنه یک لحظه تحملت نمیکردمم

دیگه شبا میومدم بخوابم یاد کتکا و زجرایی که کشیده بودم میفتادم

که با ن چه بی رحمانه رفتار میکرد و چه تازیانه هایی که با حرفاش خوردمم

نمیتونستم تحملش کنم

کنارش احساس امنیت نداشتم

صداش تو گوشم زنگ میزد

رفتم پیش مشاور

خودشم اومد

کلی کمکم کرد

یه بار دیگه هم تنها رفتم

تلاش کردم تا بتونم فراموش کنم

خیلی سخت بود خیلی

یکی از دوستام میگفت: اگر شوهرم این حرفئ به من میزد یک ثانیه باهاش زندگی نمیکردم

ادامه دارد....


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







           
سه شنبه 2 ارديبهشت 1393برچسب:, :: 18:31
بهار

درباره وبلاگ


زن ایرونی یعنی..؟
آخرین مطالب
نويسندگان
موضوعات


ورود اعضا:

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 5
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 5
بازدید ماه : 378
بازدید کل : 30341
تعداد مطالب : 31
تعداد نظرات : 28
تعداد آنلاین : 1

جاوا اسكریپت